شعر طنزقافله
شعر از آقای عیسی سجادی شاعر شهیر شوشتری
طنز قافله
آنکه می باشد شریک دزد و یار قافله
با خبر باشد ز کار دزد و بار قافله
خوش بر احوالش دو جا دارد درآمد از دو کار
نصف شب همراه دزد و روز کار قافله
می خورد بادزد هر شب بر سر یک سفره شام
روزها هم می خورد یکسر نهار قافله
شب دلیل و رهنمای دزد قهارست و روز
یا جلو دار ست و یا باشد سوار قافله
شاد و شنگول است هرشب تا سحر در بزم دزد
روزها گریان بر احوالات زار قافله
شب کنار دزد باشد کار او غارت گری
روزها منشی و هم انبار دار قافله
شب حساب دخل و خرج مال دزدان میکند
روزها مستو فی و اشتر شمار قافله
راه را کج میرود عمدا " بدستورات دزد
تا به بندد هر طرف راه فرار قافله
در لباس زهد و تقوا میرود با کاروان
تا که گردد عابد و پرهیز کار قافله
میرود با قافله اما همیشه در کمین
تا کند در فرصتی عالی شکار قافله
می شودبا مال غارت گشته با دزدان شریک
هم شریک دزد و هم میراث خوار قافله
کار و بارش سکه می باشد ز نیرنگ و ریا
سکه ها دارد بسی از یادگار قافله
هرکسی دارد دو چهره از ریا و از نفاق
میشود مزدور دزد و جیره خوار قافله
هر زمان افتد زمام قافله دردست دزد
می شود چون شام ظلمت روزگار قافله
آری آری با نفاق و چالوسی و ریا
می شود هر سارقی قانونگزار قافله
این چنین مکر و دو رنگیها نماند بایدار
می رود سر عاقبت در پای دار قافله
می رسد هر کاروان عیسی به سر منزل اگر
پاکدامانی به کف گیرد مهار قافله
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اشعارطنزاشعار استاد عیسی سجادی